برای واحد کار بازی خیلی کارای متنوعی انجام دادیم....
این کوچولوهای من داشتن از کلاس خودمون میرفتن کلاس نوپا که گیرشون اوردم....
اخه قرار بود همه با هم بریم ولی اینا عجله داشتن ...
اولی از راست امیر مهدی...ظاهرا متاسف شده بابت اشتباهش
امیر شریفی .....!!! اگار نه انگار...طوری نشده که ...گرگم به هوا بوده پیداش کردم!
دخترکم که رفته از پیشمون الان و اسمشو یاد نیست ... کلا انگار فقط از کلاس اومده بود که وایسه ازش عکس بگیرم!
ریحانه جون ... احتمالا بعد از عکس و تا اخر انروز ساکت و غمگین یه گوشه نشسته بودهو گاهی هم قهر یا اشک یا لج کرده باشه...یادم نیست.
ریحانه جون تاکید داشت این عکسو تو سایت بزارم ولی ...
یکسال گزشت تا بزارم...
الان عذاب وجدان دارم
از راست:
هلنا امامی ، نیکا یوسفیهمیشه خوشتیپ و تمیز ، ریحانه درویشی مرتب و ناز نازی و شیک ،اقا سید نیما بابایی که اصولا با کسی شوخی نداره ، رومینا مختاباد مرتب و سر به هوا ، امیرحسین کوزه گر مامانی ،ارشیابزرگه که مادرش خیلی اذیت کرد ولی خودش گل پسر بود ،ارشیا کوچیکه که جلوی ارشیا بزرگه است ارشیا رحمت یورچقدررر شیرین زبون و ناز و دوست اشتنیو معصوم، حسام پشندی اولین بچه های که تو اولین ورودم به مهد دیدمش و امیر شریفی عزیز عزیز دل خاااله جیگرشووو
دلم برای همشون تنگ شده..
در طول سال عکسهای مختلفی از بچه ها میگیرم
این بار یکسری از عکسهای ریحانه جون رو میزارم
بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
این بار خواستم اختصاصی دیگه ای رو بزارم از یکی از بچه هایی که دلم براش خیلی خیلی تنگ شده
اول مهر ماه
جشن که نه
در واقع یه مراسم ساده و خودمونی
چون گروه موزیک و مجری و اینا بدقولی کردن و کار همشنو خودمون انجام دادیم
منمجریو هماهنگ کننده بودم
و هر کدوم از دوستان کاری برعهده داشتن
دو تا عکس از مراسم میزارم
.....
این عکس رو مخصوص ریحانه جون گرفته بودم
ولی ..
قرار بود اول مهر گروه موسیقی بهمراه مجری و با سس اضافه یبان مجلسو داغ کنن
ولی ....
از راست
بصیرا میرزایی،هلنا امامی، ارمان عادلی،
اسم اون پسر کوچولوی لباس ابی سامی جون هستش
بعد نبکا یوسفی، حسام پشندی هم که جلوی کیکش نشسته
متین متانی ، امیر شریفی سید پوبا کاظم نژاد، ، ماهور جون
شهریور امسال به همراه بچه ها به عیادت رومینا جون رفتیم
رومینا ی ما متاسفانه دستش شکسته بود
دو تاز عکسا رو میزارم براتون
از راست : نیکا جون ، ریحانه جون ، هلنا جون ، رومینا جون که مشخصه چون دستش بسته است، هانیه جون که خواهر کوچولوی رومیناست ، متین که از بس خورده و شیطونی کرده دیگه خوابش گرفته :)) ، پوبا جون که تازه داره دمش درمیاد و میخواد بره شیطونی
چند نفر از دلبندانم بخاطر تعطبل شدن مادرهای مهربونشون ، دیگه به مهد نمیان
ابنم عکسهای اخری که با دوستانشون گزفتن....
روز راهپیمایی روی صورت بچه ها پرجم کشیدیم....
امیر شریفی عزیزدلم:
برای تولد دلبندانم کاردستی شبیه کاردستی زیر تهیه کردم:
و برای بعضی کاردستی دیگه ای درست کردم که در ادامه مطلب قرار دادم:
باید این تصاویر رو زودتر تو سایت میگذاشتم ولی بهرحال از قدیم گفتن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است!
اول تصاویر از مهد:
و در ادامه عکس بچه ها با ادم برفی..
در اولین مرحله پارچه هایی رو به بچه ها دادم و با کمک هم سجاده رو برش زدیم
روز بعددر دومین مرحله ی تهیه سجاده ،مهر رو اماده کردیم
از خاک رس گل رو آمده کردم و به بچه ها دادم تا هم بازی کنند و هم نهایتا برای سجاده خودشون مهر بسازند
روز تولد سمیه جون (از بچه های آمادگی)روی صورت بچه ها نقاشی کشیدم
عکس بعضی بچه ها رو اینجا میزارم
ترانه جون:
از راست به چپ:
سید نیما بابایی، هلنا امامی و ابوالفضل عرب
علت اصلی اینکه این عکس رو گرفتم این بود که یاد روز اولی افتادم که هلنا وارد کلاس من شد
که اصلا حتی همه رنگها رو بلد نبود و نقاشی که اصلا و ابداً
ولی حالا نقاشی های هلنا دیدنی شده
کلی خستگی ام با دیدن چنین صحنه هایی بدر میشه
یکی از سوالات تکلیف هفته حیوانات ساخت ماسک بود که در ادامه چند تا از بجه ها رو با ماسکشون خواهیم دید:
اینم پسر گل م امیر حسین گنجیان از کلاس نوپا..
توی کلاس مفاهیمی در مورد نحوه زندگی به روش روانشناختی مطرح میکنم که یکی از اونها مسئولیت بود.
در یکی از مباحث از بچه ها خواستم مسئولیت بهتر شدن کلاس رو برعهده بگیرند تا کلاس جذابتر بشه
نطر همه یادم نیست. بین اونهایی که یادمه دو تاشون از همه جالبر بود که مینویسم:
اولین نظریه که جزو نطرات جالب هم بود از ریحانه جون بود که گفت اگر اسباب بازی اویزون کنیم قشنگ میشه و ازش خواستم تو مهد بگرده و هر چی به نطرش مناسبه بیارهونتیچه جند تا عروسک بود که روی کمد کلاس چسبوندیم
یک نظر جالب دیگه هم داشتم که از هلنا جون بود که گفت شیشه های پنجره کلاس رو نقاشی بکشیم
خیلی ایده جالبی بود. اینهم هنرنمایی های من و بچه ها:
یکی از سوالات تکلیف هفته بهداشت این سوال بود که بچه ها وسایل شخصی رو با کاغذ رنگی بکشند، بریده و روی مقوا بچسبونن
این هم نمونه هایی از کارهای بچه ها:
محمد طاها و امیر مهدی:
تکنیک کار: گواش
خیلی بچه ها دوست داشتن و خیلی خوششون اومد
دینا فتحی:
ا
در ابن پست گزیده ای از عکسهایی که از بچه های مهد ورودی پاببز 92 گرفتم قرار میدم البته از هر کدوم ار اینها بیش از یک عکس گرفتم که چون تعداد بالا بود نمیتونم اینجا بزارم
اگر عکسهای دلبندتونو میخواهید به مهد مراجعه کنید تا عکسهاب دلبندمون رو تو فلش خودتون بریزم
ماهان کعبه :
چند تا عکس گرفتم و در بین عکسها این عکس از بقیه بهتر بود البته باقی عکسها تو آرشیو خودم محفوظه اما تو وبلاگ نزاشتم.
چند تا عکس گرفتم و تو هر کدومش بعضی از نازنین های من در حال شیطنت بودن و در بین عکسها این عکس از بقیه بهتر بود چون فقط یکی از یچه هام در حالت شیطنتش باقی مونده
اسمش هم متین حبیبی دسته گله خاله است
در ابن پست گزیده ای از عکسهایی که از بچه های مهد گرفتم قرار میدم البته از هر کدوم ار اینها بیش از یک عکس گرفتم که چون تعداد بالا بود نمیتونم اینجا بزارم
اگر عکسهای دلبندتونو میخواهید به مهد مراجعه کنید تا عکسهاب دلبندمون رو تو فلش خودتون بریزم
امیر شریفی:
با بچه ها در مورد نماز خواندن صحبت کردبم و از بچه ها خواستم هر کدوم که بلده بیاد نماز بخونه و ار اونها عکس گرفتم که گزیده عکسها رو میزارم....
پسر گلم محمد حسین عباسیان
تعداد صفحات : 2